خدايا ...
خدايا جاودان آتشبان آتش عشقت در وجودم باش! زجهء عاجزانه ام را بشنو ... و روحم را .. که از فرط خستگی از انتظار دیدارت سر به ديوار تن می سايد، عروج مژده بده!
مرا درياب در اعماق گنداب بی تو بودن !! ، و بياموز به من سبز بودن را ! ... به من بياموز جوانه زدن را !!
دل رفت و ديد و عاشق شد! .... اما ! تن نميرود ، ميرنجاند ! .. می آزارد !
اين صدای من است ... عاشقانه ترين صدايی که می خواند!
تو دليل خوب بودن منی! .. چه می شود مرا هم به بارگاه تو راهی باشد!! ... و تو را به اين دل گذری افتد ... که اگر بيايی من می روم!!! .. نميمانم! ... جاده های رفتن را يک به يک در می نوردم .... و پرواز را تجربه ميکنم !!
انديشيدن به تو، هر لحظه محشری داشتن است!! هر لحظه در مقابل ترازوی عدل ايستادن است!!
خدايا !
با تو بودن .. طواف هر لحظه بر گرد تو ... نه خانه ی توست!!
خدايا جاودان آتشبان آتش عشقت در وجودم باش! زجهء عاجزانه ام را بشنو ... و روحم را .. که از فرط خستگی از انتظار دیدارت سر به ديوار تن می سايد، عروج مژده بده!
مرا درياب در اعماق گنداب بی تو بودن !! ، و بياموز به من سبز بودن را ! ... به من بياموز جوانه زدن را !!
دل رفت و ديد و عاشق شد! .... اما ! تن نميرود ، ميرنجاند ! .. می آزارد !
اين صدای من است ... عاشقانه ترين صدايی که می خواند!
تو دليل خوب بودن منی! .. چه می شود مرا هم به بارگاه تو راهی باشد!! ... و تو را به اين دل گذری افتد ... که اگر بيايی من می روم!!! .. نميمانم! ... جاده های رفتن را يک به يک در می نوردم .... و پرواز را تجربه ميکنم !!
انديشيدن به تو، هر لحظه محشری داشتن است!! هر لحظه در مقابل ترازوی عدل ايستادن است!!
خدايا !
با تو بودن .. طواف هر لحظه بر گرد تو ... نه خانه ی توست!!