Saturday, April 3, 2010

آیین، رسم، سنت - نگاهی گذرا

شده حتما نشه به کسی اعتماد کنی. شده حتما نشه یکی رو پیدا کنی. شده بخوای یه حرف بیهوده به کسی بزنی. در راستای بی کسی. خب این جملات خیلی ساده ست چون حرف حرف عجیبی نیست. چون برای همه یه موقع هایی شده خب. اصولا حرف و کس بر تضاد وجودی هم قرار دارند. وقتی کسی باشه حرفی نداری، وقتی کسی نباشه حرف برای گفتن زیاد داری.
اصلا امروز سیزده بدره. همه یه کارهای خاصی رو که از قدیم در ذهنشونه این روز انجام میدن. مثل بیرون رفتن و خوش گذروندن. مثل ناهار خوردن. مثل هندونه و شیرینی و آجیل خوردن و بعضا قلیون کشیدن در فضای آزاد. ولی امروز هیچ کس دید و بازدید نمیره! خب دیگه اینم رسمشه. مثل من که الان در جمع خانواده نشستم و دارم این متن رو تایپ میکنم. البته منظورم از خانواده فقط پدر و مادر و برادر نیست. بلکه پدر بزرگ و مادر بزرگ و خاله و دختر خاله و نوه خاله و ... اووووه خلاصه حسابی خاله بازیه. اما من اینجام. توی حرف های خودم. چون سرم رو که بیارم بالا حرفی ندارم واسه گفتن ولی وقتی سرم اینجاست خوب میتونم بنویسم. اینه رسمه زندگی. گاهی مجبوری برای دیگران زندگی کنی. من اینجام در حالی که میتونستم با دوستانم بیشتر خوش باشم. خب، توی زندگی همه مون باید سیاست های خاصی رو رعایت کنیم. قطعا در نهایت به این نتیجه میرسیم که نمیشه فقط برای خودت زندگی کنی. واقعا یه مواقعی بایستی برای دیگران وقت بگذاری نه برای خودت. این سیاست کلیه زندگیه. اگه بخواهی به یه چیزایی برسی مجبوری تو زندگی برای یه زمانهای به ظاهر بی خاصیتی وقت گذاری کنی. اگه به قانون عمل و عکس العمل اعتقاد داشته باشی در هر حدی به این فکر میرسی که هر حرکت در گوشه ای از جهان تاثیر گذار خواهد بود. چه برسد حضور در مکانی که خود خواسته یا به اجبار حضور داشته ای. پس از نظر من تنها دلیلی که برای حضور من در این محل میتونه وجود داشته باشه تاثیر کلی بر حال و احوال اطرافیانه. همونطور که وقتی پسر خاله م امروز صبح رفت کیش و الان اینجا نیست به من خبر نداد، چون میدونست اگه من بفهمم اون نیست حتما نمیام. چون تاثیر بودن و نبودنش برای من مهم بود. ولی با این حال من از خودم گذشتم و به خاطر کسان دیگری اومدم.
بررسی روانشناختی مراسمات باستانی، سنتی، خانوادگی
علل برگزاری:
1-    رسم
2-    دیدار فامیل
3-    تفریح
4-    توقع
5-    ...
با اینکه دلایلی زیادتری رو میشه در ادامه شماره گذاری کرد ولی کمی گذرا همین چهار مورد رو کمی بازتر میکنم.


الف- رسم و رسومات
تعریف: به هر نوع آیین، حرکت، رسم، ظاهر نمایی، رفتار، و حالت های دیگری از بروز اجتماعی که پیشینه ای باستانی، ملی،  قومی، خانوادگی و یا حتی شخصی داشته باشد.
نکته مهمی در زمینه رسم و رسومات وجود دارد که تداخل بسیار عمیقی در دو مورد جدای مذهب و خرافه دارد. که هر کدام به تنهایی قابل بررسی ست. در زمینه های مذهبی بسیاری آیین های خاص از روایات و آیات برداشته شده که در جوامعی مانند خانواده به صورت رسم خاصی بروز ظاهری پیدا کرده، مانند نوشتن هفت سلام در ساعت تحویل سال نو. و شبیه به همین آیین میشود از سفره هفت سین اسم برد که باز ریشه در آیین باستانی ایران زمین یعنی زرتشت دارد. اما خرافه مطلب دیگریست که مثالهایی بسیار گوناگون در رسومات زندگی جامعه ما و همه ی جوامع دارد. مثل اینکه اگر در هنگام تحویل سال در حال انجام کاری یا حرکتی یا حالتی باشی، اون حال برای اون شخص تا آخر سال تاثیر گذار خواهد بود. که البته جدایی این دو یعنی رسومات مذهبی و خرافی خودش جای بحث و تامل بسیار زیاد داره که من قصد ندارم اینجا به این موضوع بپردازم.
ب- دیدار فامیل
جدا از بخش اول که رسم و رسومات خوانده میشود، اگر شخصی در انجام مراسمات سنتی و باستانی بسیار نیت پاک و سنجیده داشته باشد، بهترین نکته ای که میتواند در نظر بگیرد برای اینکه از انجام این مراسمات نفعی سودمند برده باشد همان دید و بازدید اقوام و آشنایان و دوستان است، که خود منافع و نکات مثبت زیادی در بر دارد. لذا در اکثر موارد اگر جزء آن دسته ای باشیم که از دیدار خانواده و اقوام خرسند میشیم این جنبه از قضیه برایمان اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد.
ج- تفریح
جای تعریف نداره؛ میتوانیم به هر عملی که باعث شادی روحی و جسمی فرد بشود تفریح بگوییم. مثل گردش، مثل بازی، مثل غذا خوردن، مثل دیدن دوستان و فامیل و کسانی که دوستشان داریم و بعضا حتی مثل تنها بودن. اما در این گونه مراسمات بیشتر جنبه های ظاهری تفریح مد نظر است مانند بازی و گردش و دیدن دوستان و اشنایان. نه جنبه های شخصی تفریح مثل تفریح های شخصی و هر نوع تنهایی که باعث تفرج و شادی میشود.
د- توقع
تعریف: انتظار از شخصی یا چیزی برای سر زدن یا نزدن حرکتی در زمان و مکان خاص.
اما توقع؛ ساعت درونی احساسات انسان ها همیشه با ساعت ظاهری شبانه روزی و تقویم یک رنگ نمیشود. گاه روزی مانند آخر هفته که انتظار میرود طبق معمول باید به امور متفرقه و شخصی و تفریحی پرداخت ، شخص بطور خاص به هیچ کدام این موارد بهتر است بگوییم حس پیدا نمیکند. و ترجیح میدهد کماکان خود را در محیط کاری و انتظامی که در طول هفته بوده نگاه دارد و به انجام امور دیگری بپردازد. و یا بالعکس در روزهای وسط هفته که معمولا به امور اقتصادی و به قول معروف روزمره پرداخته میشود بنابر حس درونی شخصی تنها تمایل به گذراندن وقت در تنهایی و یا استراحت پیدا می کند. اما در چند درصد مواقع زندگی به ما اجازه میدهد طبق حس درونی خود رفتار کنیم؟! معمولا کمتر از 10 درصد. لذا انسانها به نادیده گرفتن حس درونی خویش بسیار عادت دارند. و پذیرفتن نکته ای مانند توقع که از سمت اطرافیان نشات میگیرد برای افراد بسیار امری عادی ست. در این مورد خاص نیز بحث به همین منوال است. بسیار ممکن است که شما روز اول سال نو تنها به خوابیدن در منزل و تماشای تلویزیون فکر کنید، اما میتوانید از سر زدن و دیدار پدربزرگ و مادر بزرگ و تلفن زدن و تبریک گفتن سال نو به افرادی که برای شما اهمیت دارند (اهمیت معنوی یا مالی یا شخصی) غفلت کنید؟؟ معمولا جواب این سوال منفیه. پس میبینیم که توقع اطرافیان بسیار در زندگی ما نقش بازی می کنه. حتی ممکنه خودمون رو بسیار راغب به کاری نشان بدیم ولی قلبا تنهای دلیلی که به وجودش آگاهیم همان توقع اطرافیان هست.
با این حساب گاه افراد برای زندگی خودشون  حسابهایی شخصی دارند. چیزی که حاکم بر جامعه ی ماست تن دادن آگاهانه به این گونه مراسمات و سنت هاست. کما اینکه پسرها و دختر ها بعد از ازدواج بسیار پابند قیود و سنن خانوادگی میشوند. سنت شکنی های قبل از ازدواج در خانواده ای که در آن بزرگ شده اند رو به فراموشی میسپارند و پا در زندگی مملو از آداب و سنن و روسمات خانوادگی بعد از ازدواج می گذارند. اما هستند درصد از افرادی که خط کشی های رنگی مختلفی در ذهن خود ایجاد کرده اند و سعی میکنند که در زندگی پا از آنها فراتر نگذارند و به اطرافیان نیز اجازه عبور از مرزهای فکری خودشون نمی دهند. خط کشی هایی به رنگ قرمز، بعضا زرد یا سبز. مثل اجازه ندادن خانواده در دخالت در امور شخصی. یا دخالت در آگاهی از اینکه وقت های آزاد شخص چطور و کجا و با چه کسی سپری میشه. چنین افرادی به خاطر باور هایی که به اونها پایبند هستند حتی بعضا از افرادی که مانند خودشون فکر نمیکنند و خطوط قرمز فکری ندارند فاصله میگیرند. که این البته امری طبیعیه. حتی گاهی تقیّد به آداب و سنن اجتماعی از دیدگاه برخی افراد مقبوح و ازار دهنده ست. و گاهی بالعکس ، اینگونه افراد برای خانواده های سنتی جامعه ما غیر قابل تحمل و اصطکاک برانگیز خواهند بود.
شاید نتیجه این باشه که برای زندگی در جوامعی سنتی و مذهبی مانند جامعه ی ایران لازم است در بعض مواقع جنبه ی توقع رو در سنن و آداب خانوادگی رعایت کنیم، اما با سیاست های فردی و شخصی خطوط قرمز خودمون رو نه تنها رعایت کنیم بلکه از نزدیکانمون حتی توقع داشته باشیم که به نحوه زندگی ما احترام بگذارند. و در واقع ترکیبی از توقعات دو جانبه شخص از جامعه و جامعه از شخص. با این نکته ی بسیار مهم که این تعامل بسیار شبیه بازی طناب کشیه؛ و این نکته ی مهم تر که همیشه طرف جامعه قوی تر از طرف شخصه، و اگر به قول معروف توی این طناب کشی کمی شل بدیم طناب از دستمون در رفته و افتادی در دنیای زندگی سرشار از آداب و سنن و توقعات اجتماعی و خانوادگی و مذهبی و خرافی و ... هزار نوع قید و بند هایی که جامعه ای مثل ایران درگیرشه.
حالا میبینید میشه برای سیزده به در تن به قید و بند های سنتی خانواده داد ولی در عین حال طناب رو به سمت خواسته ها و تفریحات شخصی کشید. این هم از امروز من، در کنار خانواده ولی توی وبلاگ.