Monday, January 12, 2015

تبعید


ذوق میکنم وقتی به آینده مان فکر میکنم،
آینده ای که نمیدانم چقدر دور یا نزدیک باشد.
نميدانم، هیچ وقت چیزی از آینده ندانسته ام. هیچ وقت برایش نقشه نکشیده ام. گاهی اميدش رو برای خودم روشن کرده ام اما نه بیشتر از این.
من و تو ساليانيست که برای خود آینده ترسیم میکنیم. هرچند همیشه آنی نیست که فکرش را کرده بودیم.
اما میدانم خدایی هست که فکرمان را میبیند، و نگاهمان را می شناسد.
حتی برای تو، که هم جنس منی؛ ارزش قائل میشود.
برای نگاهمان نیز،
پس بیا بسازیم آینده را، در فکرمان،
و روشن کنیم امید را
شاید در میان این همه تقلبی صفتان نا رنجیده، کسی صدای واقعیت را شنید.
شاید کسی فهمید ما را، و تشخیصمان داد.
در این برهوت انسانیت،
در این زیاده خواهی نا لايقان انصاف،
من فراموش نمیشوم؟ تو فراموش نمیشوی؟

1 comment:

پسر تنهای خسته said...

خیلی خوبه آدم کسی رو داشته باشه که بهش فکر کنه... و به آینده مشترکی ک با هم خواهند داشت...